• جزئیات صاحب وبلاگ 
  • آخرین نظرات 
  • نقشه سایت 

مدرسه علمیه فاطمه الزهرا قائم شهر

محبوب من...

11 اردیبهشت 1392 توسط زکریایی

به نام خدا

رحمت خداوند ممکن است تاخیر داشته باشد ولی قطعی است..آری قطعی است.

در کوچه پس کوچه های دلتنگی ام سرگردانم. مدهوش و حیران در جست و جوی معتمدی هستم تا خود را دریابم.

با چشمانی اشک بار و دلی خسته به راهم ادامه می دهم. همچون قاصدکی با نسیم درد و غم به این طرف و آن طرف پرت می شوم.

چشمانم سیاهی رفته، پاهایم از حرکت بازمانده، دستانم سرد و بی حرکت شده و دلم از زخم های کهنه ترک برداشته..

خدایا !  کو مرحمی که با آن زخم هایم را تسکین دهم ، کو فرشته نجاتی که با کمکش قدم های استوار و محکمی بردارم. کو دستان بامحبتی که دستان سرد و تنهایم را در گرمی دستانش بفشارم.

آرام آرام این راه پرپیچ و خم را با تمام پستی و بلندی هایش طی می کنم.

نمی دانم در این سرگردانی و بی کسی آیا کسی هست مرا دریابد؟ 

چشمانم به دو دست خیره مانده و نفس هایم در سینه حبس شده. قلبم به شماره افتاده و بغض درگلویم بی صدا مانده.

نسیم قاصدک وجودم را همچوناسپندهای خوش بو که روی آتش می رقصندبه رقص درآورده.تا اینکه در گلستانی زیبا او را رها می کند.

گلستانی که در آن گل های شعشق ، برگ هایش صفا ، ساقه هایش توکل، و ریشه هایش توسل، خاک هایش امید و گلدانش رحمت محبوب است.

قاصدک خود را از عشق به صفا، از صفا به توکل، از توکل به توسل ،از توسل به امید و از امید به رحمت محبوب می رسانم.

 1 نظر

زیر سایه مادر...

10 اردیبهشت 1392 توسط زکریایی

عطر مادر

تمام کلماتم را نذر می کنم تا شعر کنم برای تو.

من، تمام حرف های لالم را برای تو آواز می کنم. نمی دانم اگر سایه مهربانی دستان تو نبود، چه قدر می توانستم روبه روی خورشیدقد بکشم. دستان تو پر اند از بوی پونه های وحشی، پر از عطر بابونه ها، تو بوی دامنه های بکر بهار را می دهی. لبخند تو، تمام آرامش های جهان رایکپارچه در پیراهن تنهایی ام می ریزد.

اگر تو در کنارم نبودی، سال ها پیش، در رویاهایم غرق می شدم.

بهشت زیر پای تو

بهشت، برای گام های تو وسعت گرفت و حجم مهربانی تو در این جهان نگنجید، که خداوند آن سوی از شیرهای روان و حریر سبز روح تو بهشت را آفرید تا حوریان سیه چشم محبت تو، از تخت های لالایی ات بر اهل زمین سلام و تحیت فرستند.

مادر! دست های تو، دروازه های ورود به رستگاری است. بگشای تا تلاوت کنم:

تمام رود ها، سرچشمه ها، از چشمهایت وام می گیرند و گل های خدا وقتی که می رویند، مادر نام می گیرند.

 

میلاد با سعادت

دخت گرامی رسول اکرم حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها

بر تمامی شیعیان و محبین آن حضرت مبارک باد.

 1 نظر

آخر می آیی..!

28 فروردین 1392 توسط زکریایی

نمی دانم چه احساس غریبی است که گاه و بی گاه ه سراغم می آید و مرا مانند کاغذ باطله مچاله می کند. حس از دست دادن تو، حس در کنار تو نبودن و این احساس زمانی مرادر بر می گیرد که تو در کنارم نباشی و تو را فراموش کنم…

آقای من!

از شما چه پنهان، بعضی وقت ها دلم آن چنان هوای تو را می کند که دوست دارمبه سراغ عقربه های ساعتم بروم و آن را کندتر به حرکت درآورم تا این حس و حال را از دست ندهم. هروقت دلم می گیرد به خودم می گویم: یوسف می دانست تمام درها بسته هستنداما دنبال درهای بسته دوید و تمام درهای بسته برایش باز شد..

اگر تمام درهای دنیا هم به رویم بسته شد دنبال درهای بسته بدوم…. چون خدای من و یوسف یکیست و روزی آقایم می آید..آری او می آید و او می آید..

مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
پیش طبیب آمده‌ام، درد می‌کشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
من آمدم که این گره ها وا شود همین!
اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا
حالا که فکر آخرتم را نمی­کنم
حق می­دهم که بنده دنیا کنی مرا
من، سالهاست میوه ی خوبی نداده‌ام
وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا
آقا برای تو نه ! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا
من گم شدم ؛ تو آینه‌ای گم نمی‌شوی
وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا
این بار با نگاه کریمانه‌ات ببین
شاید غلام خانه زهرا کنی مرا
*علی اکبر لطیفیان*

 

 3 نظر

الا که راز خدایی خدا کند که بیایی

07 تیر 1391 توسط زکریایی

گاه گاهی به نگاهی دل ما را دریاب                      جان به لب آمده از درد خدا را دریاب

به امیدی به سر کوی تو روی آوردیم                    شهریارا به در خویش گدا را دریاب 

دل ما را به شب هجر فروغی بفرست                  شبرو وادی اندوه و بلا را دریاب

سنگ ها میخورم از دست جنون دل خویش           من دیوانه انگشت نما را دریاب

به وفاداری تو شهره شهرم ای دوست                   زوفا معتکف کوی وفارا دریاب

سالها رفت که از جام محبت مستم                        من دردی کش صهبای ولارا دریاب

راه باریک وبسی پرخطر وتاریک است               سببی ساز ودراین مهلکه مارا دریاب

تا دلم بار غم عشق به منزل فکند                          شهسوارا من افتاده زپا را دریاب

تا فغان دل غمدیده ما را شنوی                             نازنینا سحری باد صبا را دریاب

دوش رویای لب نوش تو بامن میگفت                   کای شهید غم من آب بقا را دریاب

اگراز دولت وصل تو مرا نیست نصیب                گاهگاهی به نگاهی دل ما را دریاب

                                    سوی پروانه نظر کن که دعا گوی توباد          

                                        گنه آلوده خود را به مدارا دریاب

                           

 

 

 

 

 نظر دهید »

مدرسه علمیه فاطمه الزهرا قائم شهر

  • خانه
  • اخیر
  • جستجو
  • فهرست مطالب
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • فهرست تصاویر
  • آخرین نظرات
  • جزئیات صاحب وبلاگ
  • تماس
  • نقشه سایت

جستجو

موضوعات

  • همه

نحوه نمایش نتایج:

XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات

آرشیوها

  • مهر 1399 (5)
  • تیر 1399 (3)
  • دی 1398 (5)
  • آذر 1398 (18)
  • خرداد 1398 (2)
  • اردیبهشت 1398 (3)
  • فروردین 1398 (3)
  • تیر 1397 (1)
  • آبان 1396 (11)
  • شهریور 1396 (1)
  • تیر 1396 (2)
  • اردیبهشت 1396 (5)
  • بیشتر...