• جزئیات صاحب وبلاگ 
  • آخرین نظرات 
  • نقشه سایت 

مدرسه علمیه فاطمه الزهرا قائم شهر

بسم الله الرحمن الرحیم

خداحافظ شعبان

05 تیر 1393 توسط زکریایی


خداحافظ شعبان…سلام ماه عفو و رحمت و بركت
به رسم ادب سلام؛
ماه شعبان…ماه زيبايي ها..ماه عرفان…ماه رسول الله(ص)…ماه دوستي ها و آشتي ها… روزهاي انتظارش…ساعت هاي اَسْتَغْفِرُاللهُ وَ اَسْئلُهُ التَّوبَة اش… دقيقه هاي عاشقي…لحظه هاي دلدادگي بر آستان حضرت دوست…صلوات شعبانه … مناجاتش…تمام شد. رفت تا سال ديگه، معلوم نيست سال ديگه باشيم و اين ماه رو درك كنيم يا نه.
خدايا شكر اينجا هم هواي بنده هات رو داري. شعبان ميره…بهترش مياد…اما هر كدومش صفاي خاص خودشو داره.

خدايا دلم براي شعبان و همه ي زيبايي هاش تنگ ميشه…دلم براي صلوات شعبانيه تنگ ميشه:

«…اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلي مُحمَّدٍ،وَاعْمُر قَلْبي بِطاعَتِك،وَلاتُخْزِني بِمَعْصيَتِك»
“…خدايا درود فرست بر محمد و آل محمد و قلب مرا به طاعتت پرنور و معمور ساز و مرا به عصيان خود رسوا و خوار مگردان.”
خدايا! دلتنگ مناجات شعبانيه ميشم…دلتنگ همه ي فرازهاش :
«…وَ تَعْلَمَ ما في نَفْسي…..تو ميداني چه در دل دارم…»
«…اِلهي اِنْ حَرَمْتَني…معبودا اگر تو مرا محروم كني…»
«…فَلَهَا الْوَيْلُ اِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَهْا…واي بر او اگر تو اش نيامرزي…»
«…الهي تو پوشيدي بر من گناهاني را در دنيا و بسّر پوشي آنها نيازمندترم به تو در آخرت…»
«…فاقْبَلْ عُذْري…عذرم بپذير….اِلهي لاتَرُدُّ حاجَتي…معبودا رد مكن حاجتم…»
«…اِلهي لَوْاَرَدْتَ هَوٰاني لَم تَهْدِني…معبودا اگر مرا خوار ميخواستي رهم ننمودي…»
«…الهي حمد از آن توست هميشه تا ابد و سرمد…»

« اِلهي وَ…اِنْ اَدْخَلْتَني النَّارَ اَعْلَمْتُ اَهْلَها اَنّي اُحِبُّكَ…معبودا اگر مرا به آتش بري اعلام كنم به اهل آن كه من دوستت داشتم.»

رسول خدا(ص) در حديثي طولاني دستورالعمل هاي ويژه اي را براي ماه مبارك رمضان ارائه ميفرمايند كه خلاصه اي از آن شماره وار تقديم ميگردد:
1.يادآوري تشنگي و گرسنگي روز قيامت؛
2. صدقه به نيازمندان
3. احترام گذاري به بزرگترها
4. ترحم به كوچكترها
5. به جا آوردن صله ي رحم
6. حفظ زبان از حرام
7. حفظ نگاه از حرام
8. حفظ گوش از حرام
9. مهرباني با يتيمان مردم
10. توبه از تمام گناهان
11. بلندكردن دستها براي دعا به هنگام نماز
12. مناجات با پروردگار
13.آزاد كردن روح خود از زندان گناهان با استغفار و طلب آمرزش
14. سبك كردن پشت خود از بار سنگين گناهان با سجده هاي طولاني
15. افطاري دادن به مومنان روزه دار اگرچه به جرعه اي آب يا دانه اي خرما
16. اصلاح خلق و خوي خوش
17.آسان گرفتن بر زيردستان
18.بازداشتن غضب و شر خود از ديگران
19.تلاشي براي خلاصي از آتش با نمازهاي مستحبي
20.سنگين سازي ترازوي اعمال با صلوات فراوان
21.تلاش براي تلاوت بسيار قرآن
22.پرهيز از حرام كه برترين و پرفضيلت ترين اعمال در اين ماه،دوري گزيدن از حرامهاي الهي است.
(شيخ صدوق،فضائل الاشهر الثلاثه،ص95-117)
سلام بررسول اعظم اسلام (ص)وماه شعبانش .

خوشا بحال آنانکه به محبت پيامبرشان ورضايت پروردگارشان توانستند اين ماه با برکت را درک نمايند .خوشا بحال آنانکه درآويختند به شاخه هاي درخت طوبي وبه وسيله آن بهشت را جايگاه خود ساختند .

هرکه نماز مستحبي خواند وروزه گرفت وصلح داد ميان زن وشوهريا پدروفرزند يا خويشاوندان يا مردوزن همسايه يا مرد وزن بيگانه درآويخت به شاخه هاي درخت طوبي

خوشا بحال کسي که نظر کرد درحساب خود وقرض کهنه خودرا ادانمود وخوشا بحال کسيکه عيادت نمود از مريضي ونيکي نمود به پدر ومادر خود وشرکت نمود درتشيع جنازه اي ازمسلمانان وتسليت داد مصيبت زده اي را وباز نمود باب خيري را و…. بتحقيق درآويخته به شاخه هاي درخت طوبي

ازحضرت رضا عليه السلام منقولست که هرکه سه روز آخر ماه شعبان را روزه بدارد وبه ماه مبارک رمضان وصل کند حق تعالي ثواب دوماه روزه متوالي براي او بنويسد . و ابو صلت هروي روايت کرده است که درجمعه آخر ماه شعبان به خدمت حضرت امام رضا ع رفتم حضرت فرمود : که اي ابوصلت اکثر ماه شعبان رفت واين جمعه آخر آن است پس تدارک وتلافي کن درآنچه ازاين ماه مانده است وتقصيرهايي راکه درايام گذشته اين ماه کرده اي وبرتوباد که رو آوري برآنچه نافع است براي تو ودعا واستغفار بسيار کن وتلاوت قرآن بسيار داشته باش وتوبه کن بسوي خدا از گناهان خود تا آنکه چون ماه مبارک رمضان درآيد خالص گردانيده باشي خودرا ازبراي خدا ومگذار درگردن خود امانت وحق کسي رامگر آنکه اداکني و مگذار دردل خود کينه کسي را مگر آنکه بيرون کني ومگذار گناهي را که مي کرده اي مگر آنکه ترک کني واز خدا بترس وتوکل برخدا کن درپنهان وآشکار خود وهرکه برخدا توکل کند خدا بس است اورا وبسيار بخوان دربقيه اين ماه اين دعا را اللهم ان لم تکن غفرت لنا فيما مضي من شعبان فاغفر لنا فيما بقي منه . بدرستيکه حقتعالي دراين ماه آزاد مي گرداند بندهاي بسيار از آتش جهنم براي حرمت ماه مبارک رمضان .

 

منبع: سایت بصائر. موسسه علوم قرانی فرهنگی شهرداری اسلامشهر

 نظر دهید »

جشن میلاد امام زمان (عج)

24 خرداد 1393 توسط زکریایی

طلاب مدرسه علمیه فاطمه الزهراء سلام الله قائمشهر به همت مدیریت این مدرسه مبارکه جشن نیمه شعبان را با برپایی ایستگاه

صلواتی و پخش میوه و شیرینی برگزار کردند.

در آخر این جشن طلاب و مدیریت این مدرسه مبارکه برای سلامتی آقا امام زمان (عج) گوسفند قربانی کردند.

 

 

 نظر دهید »

ناگفته ​های صیاد شیرازی از آزادي خرمشهر

03 خرداد 1393 توسط زکریایی

 

مقام معظم رهبری:

سوم خرداد يك روز فراموش نشدنى است.

يكى از همين آقايان كه رئيس ‏جمهور يك كشور آفريقايى و جزو شخصيتهاى برجسته‏ى سياسى آفريقا و بلكه دنيا محسوب مى‏شد، خصوصى به من گفت شما با پيروزى در خرمشهر، معادله‏ها را عوض كرديد و امروز دنيا به چشم ديگرى به شما نگاه مى‏كند.

**************************

ناگفته ​های صیاد شیرازی از آزادي خرمشهر

عصر خبر؛ آن چه در ادامه می​خوانید بازخوانی بخشی از خاطرات سپهبد علی صیاد شیرازی از عملیات آزادسازی خرمشهر در کتاب «ناگفته​های جنگ» نوشته احمد دهقان است که سوره مهر آن را منتشر کرده.

«فقط مانده بود خونین‌شهر. از شمال تا منطقة طلاییه جلو رفته بودیم و در کوشک به جاده زید حسینیه رسیده بودیم و الحاق انجام شده بود. جاده اهواز به خونین‌شهر هم کاملاً باز شده بود. پادگان حمید هم آزاد شده بود و سه قرارگاه روی یک خط قرار داشتند. در اینجا،نقص ما وضعیت دشمن در خونین‌شهر بود. بین خونین‌شهر و شلمچه، دشمن مثل یک غده سرطانی هنوز وجود داشت. یکی از حوادث مهمی که رخ داد و من سعی می‌کنم این حادثه را خوب تشریح کنم، مرحله آخر عملیات ماست.

از عقب جبهه گزارش می‌شد که مردم با اینکه می‌دانند حدود پنج هزار کیلومتر آزاد شده و حدود پنج هزار نفر هم اسیر گرفته‌ایم، و عمده استان خوزستان آزاد شده، مرتب تکرار می‌کنند: «خونین‌شهر چه شد؟» یعنی تمام عملیات یک طرف، آزادی خونین‌شهر طرف دیگر. برای خودمان هم این مطلب مهم بود که به خونین‌شهر دست پیدا کنیم. می‌دانستیم اگر خونین‌شهر را نگیریم،دشمن همان طور که در شمال شهر اقدام به حفر سنگر کرد، در محور ارتباطی خونین‌شهر به شلمچه هم اقدام به حفر سنگرهای سخت می‌کند و ما دیگر نمی‌توانیم به این سادگی به این هدف برسیم. چندین شور عملیاتی با فرماندهان و اعضای ستادمان انجام دادیم. قرارگاه کربلا اداره کنندة منطقه بود. نتیجه که نگرفته بودیم هیچ، مطالبی که فرماندهان از وضع یگان‌هایشان می‌گفتند،نمایان می‌ساخت که باید به سرعت نیروها را بازسازی کنیم. یعنی باید عملیات را متوقف می‌کردیم و می‌رفتیم بازسازی کنیم؛ چون توان و رمقی برای واحدها باقی نمانده بود. حتی یکی از فرماندهان ارتش می‌گفت: «ما آن قدر وضعمان خراب است که تفنگ‌هایمان تیراندازی نمی‌کند. چون سربازها نرسیده‌اند تفنگ‌هایشان را پاک کنند.» چون با تنفگ ژ3 کار می‌کردند و تفنگ ژ3 نگه‌داری می‌‌خواهد. اگر بعد از تیراندازی و مقداری کار پاک نشود، گیر می‌کند.»

اولین امداد غیبی
رفتیم به اتاق جنگ. اعضای ستادمان رفتند و من و فرماندة سپاه تنها شدیم. حالت عجیبی پیدا کرده بودیم؛ از بس فشار روحی و روانی به ما وارد شده بود. لشکرهایی که در اختیار داشتیم، اسمشان لشکر بود، ولی از رمق افتاده بودند.

در اینجا، خداوند یک امداد عظیم نصیب ما دو نفر کرد. برای من، این امداد از امدادهای بسیار بزرگ است که در سراسر مدتی که در جبهه بودم، از آن بالاتر را احساس نکردم. در این امداد، به یک طرح رسیدیم. وقتی که با هم در میان گذاشتیم، بین ما یک ذره بحث درنگرفت دیدگاه متفاوت نداشتیم اصلاً دو مسئولی بودیم که یک فکر و یک طرح واحد داشتیم. صحبت که می‌کردیم، نشان می‌داد یاری خداوند نصیبمان شده است؛ البته به برکت سعی و اخلاص رزمندگان اسلام. چون ما پشت سر آن‌ها بودیم و جلویشان نبودیم.

چشم‌هایمان از خوشحالی درخشید. مثل اینکه کار تمام شده بود. حالت جالبی است که فرماندهی مطمئن باشد طرحی که می‌خواهد با اجرا دربیاورد، به طور یقین پیروزی است. یعنی ما پیروزی را در آن جرقة ذهنی که به وجود آمد، دیدیم.

دو تایی با هم صحبت کردیم. مشکل کار در این بود که این طرح را چطور به فرماندهان ابلاغ کنیم. با آنان بحث‌های دیگر کرده بودیم و حالا ناگهان می‌خواستیم این طرح را مطرح کنیم. در ذهنمان بود که حتماً می‌گویند مشورت‌هایمان چطور شد؟ مخصوصاً بچه‌های سپاه، اهل بحث و مشورت و این چیزها بودند و فکر می‌کردیم اگر یک موقع چیزی را فی‌البداهه بگوییم، ممکن است برایشان سنگین باشد. خداوند یاری کرد و گفتم: «من این را ابلاغ می‌کنم.» یعنی مسئولیت ابلاغش را به عهده گرفتم. آقای محسن رضایی هم قبول کرد و گفت: «اشکالی ندارد. از طرف من هم شما به سپاه و ارتش ابلاغ کنید.»

این یک دستور است!
از قرارگاهمان، که در شرق کارون بود، به طرف غرب کارون رفتیم و خودمان را به قرارگاه جلویی رساندیم که نزدیکی‌های خرمشهر بود. قرارگاه موقتی بود. به فرماندهان ابلاغ کردیم که سریع جمع شوند. آمدند و جمع شدند. این جلسه، از تاریخی‌ترین جلسات است. از نظر نظامی، چون آشنا بودم، می‌دانستم که برای ارتشی‌ها مشکل نیست. منتها بچه‌های سپاه، چون نظامی‌های انقلابی جدید بودند، باید ملاحظه می‌شدند. برای اینکه آن‌ها هم کنترل شوند، مقدمه را طوری گفتم که احساس کنند فرصتی برای بحث نیست و به عبارت دیگر، دستور ابلاغ می‌شود و باید فقط برای اجرا بروند. چون وقت کم بود و اگر می‌خواست فاصله بین عملیات بیفتد، طرح خراب می‌شد. گفتم: «من مأموریت دارم ـ این طور گفتم که خودم را هم به عنوان مأمور قلمداد کنم ـ که تصمیم فرماندهی قرارگاه کربلا را به شما ابلاغ کنم. خواهش می‌کنم خوب گوش کنید و اگر سؤال داشتید بپرسید تا روشن‌تر توضیح بدهم. مأموریت را بگیرید و سریع بروید برای اجرا.» اینکه چه بود، مسئله فرعی بود. حالت جلسه مهم بود.

محکم مأموریت را ابلاغ کردم. در یک لحظه، همه به هم نگاه کردند و آن حالتی که فکر می‌کردیم، پیش آمد. اولین کسی که صحبت کرد، برادر شهیدمان ـ که ان‌شاء‌‌الله جزء ذخیره‌ها مانده باشد ـ احمد متوسلیان، فرماندة تیپ 27 حضرت رسول(ص) بود. ایشان در این زمینه‌ها خیلی جسور بود. گفت: «چه جوری شد؟! نفهمیدیدم این طرح از کجا آمد؟» منظورش این بود که اصلاً بحثی نشده،ناگهان شما تصمیم گرفتید و طرح را ابلاغ کردید. من گفتم: «همین طور که عرض کردم، این دستور است و جای بحث ندارد.»

تا آمدیم از ایشان فارغ شویم، شهید خرازی صحبت کرد. احتمالاً احمد کاظمی هم صحبت کرد. من یک خرده تندتر شدم و گفتم: «مثل اینکه متوجه نیستید. ما دستور را ابلاغ کردیم، نه بحث را.»

از آن ته دیدم آقای رحیم صفوی با علامت دارد حرف می‌زند. توصیه به آرامش می‌کرد. خودش هم لبخندی بر لب داشت و به اصطلاح می‌گفت مسئله‌ای نیست. هم متوجه بود که این طور باید گفت و هم متوجه بود که این صحنه طبیعی است، باید تحملش کرد.

آنچه مرا بیشتر ناراحت کرد، گفته‌های یک سرهنگ ارتشی بود؛ به نام سرکار سرهنگ محمدزاده. از عناصر ستاد خودمان هم بود؛ از استادان دانشکده فرماندهی و ستاد. استاد خوبی بود. ایشان گفت: «ببخشید جناب سرهنگ، ما راهکارهای زیادی برای عملیات دادیم. این جزء هیچ یک از راهکارها نبود.» فی‌البداهه خداوند به زبانم چیزی آورد که به درد این ارتشی بخورد و به زبانی باشد که او بفهمد. گفتم: «من از شما تعجب می‌کنم که استاد دانشکدة فرماندهی و ستاد هستید و چنین سؤالی می‌کنید. مگر نمی‌دانید تصمیم فرمانده در مقابل راهکارهایی که ستادش به او می‌دهد، از سه حالت خارج نیست؟ یا یکی از راهکارها را قبول می‌کند و دستور صادر می‌کند. یا تلفیقی از راهکارها را به دست می‌آورد و آن را ابلاغ می‌کند. یا هیچ یک از آن‌ها را انتخاب نمی‌کند و خودش تصمیم می‌گیرد. چون او بایستی به مسئولان بالا و خدا جواب بدهد. فرمانده ملزم به تصمیم‌گیری و اتحاذ تدبیری است که پیش خدا جواب‌گو باشد، نه پیش انسان‌های دیگر. این حالت سوم است.»

من غافل شده بودم. ولی در اثر برخورد روانی برادر رحیم صفوی، کمی تحمل خودم را بیشتر کردم. داشتم ناامید می‌شدم و فکر می‌کردم این جلسه به کجا می‌انجامد. به خودم گفتم: «در نهایت، به تندی دستور را ابلاغ می‌کنم. بالاخره باید اجرا شود. میدان جنگ است و بایستی یک خرده روح و روان هم آماده باشد.» خداوند متعال می‌فرماید: «فان مع العسر یسرا. (سورة الانشراح، آیة 4)» او ما را کشاند تا نقطة اوج سختی و ناگهان آسانی را نازل کرد؛ بدون اینکه خودمان نقش زیادی داشته باشیم. جریان جلسه ناگهان برگشت. برادر احمد متوسلیان گفت: «من خیلی عذر می‌خواهم که این مطلب را بیان کردم. ما تابع دستور هستیم و الان می‌رویم به دنبال اجرا. هیچ نگران نباشید.» برادر خرازی هم همین طور. همه‌شان با هم هماهنگ کردند و شروع کردند به تقویت فرماندهی برای اجرای دستور. این طور که شد، گفتم: «بسیار خوب، این قدر هم وقت دارید. سریع بروید برای عملیات آماده شوید و اعلام آمادگی کنید.»

دنبال محاصره بودیم
آن‌ها که رفتند، غبار غمی دل مرا گرفت. در دل گفتم: «خدایا، با این قاطعیتی که در ابلاغ دستور نشان دادم، با این شرایطی که توی جلسه به وجود آمد و بعد هم خودت حلش کردی، حالا اگر این طرح نگرفت، آن وقت چه کار کنیم؟ دفعة بعد، توی اتاق‌های جنگ، نمی‌شود این طور دستور داد. چون یاد صحنه‌های قبلی می‌کنند.»

آن طرحی که به عنوان جرقة امید و امداد الهی در ذهن خود احساس کردیم، این بود که گفتیم درست است ما بیست و پنج روز است در حال جنگیم و فرماندهان می‌گویند که بریده‌ایم و نیروهایمان باید بازسازی شوند، این را نمی‌توانیم نادیده بگیریم که اگر قرار باشد خونین‌شهر آزاد شود، الان باید آزاد شود. این را هم می‌دانیم که نیرویش را نداریم که آزادش کنیم. ولی حداقل می‌توانیم خونین‌شهر را محاصره کنیم. یعنی از یک جایی برویم بین خونین شهر و شلمچه. آن دفعه نتوانستیم از شلمچه برویم. از یک جای دیگر می‌رویم که آسان‌تر باشد و اعلام کنیم خونین‌شهر را محاصره کرده‌ایم. همین باعث می‌شود که نیروها بیشتر و زودتر به جبهه بیایند و ما تقویت شویم. آنچه به ذهن آمده بود، این بود. تصویری از آزادسازی نبود. بلکه محاصره خونین‌شهر بود تا در قدم بعدی شهر آزاد شود.

محور را انتخاب کردیم. بهترین و سهل‌الوصول‌ترین محور برای چنین حرکتی، جادة خرمشهر به اهواز و شرق آن یعنی رودخانة عرایض بود. باید از رودخانه هم رد می‌شدیم. عمق عملیات چهار پنج کیلومتر بیشتر نبود. نیروها باید عبور می‌کردند و خودشان را به اروند می‌رساندند و ما اعلام می‌کردیم که خونین‌شهر را محاصره کرده‌ایم. در حالی که این محاصره کامل نبود. یک بخش از خونین‌شهر ـ جنوب شهر ـ را اروندرود تشکیل می‌داد که آن طرفش دشمن بود. دشمن می‌توانست به راحتی، با توپخانه، از آن طرف بکوبد. همة آتش‌ها هم می‌رسید؛ از خمپاره گرفته تا توپ‌خانه. یعنی نیازی نداشت توپ‌خانه‌اش را ببرد آن طرف. با داشتن جزایر ام‌الرصاص و سهیل، خیلی راحت می‌توانست پشتیبانی‌هایش را هم انجام دهد. ولی ما همین را هم پیروزی می‌دانستیم.

باید نیروها را انتخاب می‌کردیم. گفتیم از بین لشکرهای ارتش و سپاه، نیروهایی که توانشان بالاتر است، انتخاب می‌کنیم. دیگر نمی‌گوییم قرارگاه فلان بجنگد. ببینیم توی لشکرها، کدام واحدها وضعشان بهتر است؛ آن را که سالم‌تر است به کار می‌گیریم.

متوسلیان داد و بیداد می کرد
اگر اشتباه نکرده باشم، از سپاه تیپ 27 حضرت رسول(ص) بود و تیپ 14 امام حسین(ع) و تیپ 8 نجف و احتمالاً تیپ فجر (احتمالاً، یعنی یک تیپ دیگر هم بود.) و از ارتش تیپ 1 لشکر 21 حمزه، به فرماندهی سرتیپ شاهین‌راد، و تیپ 3 از لشکر 77 خراسان. این‌ها با هم سه محور را تشکیل دادند؛ محور غربی، یعنی سمت راست، را حضرت رسول(ص) با تیپ 1 از لشکر 21، محور وسطی را تیپ 3 لشکر 77 و یک تیپ از سپاه (احتمالاً همان فجر است)، محور سمت چپ، که به خونین‌شهر وصل می‌شد، تیپ 8 نجف. البته محور سمت راست و چپ اصلی بودند. محور وسط فقط یک مقدار تعرض می‌کرد. سمت راست و سمت چپ با دشمن تماس داشتند. ولی وسطی فقط از جلو با دشمن تماس داشت و به آب می‌خورد.

قرار شد با هم تک کنند و این کار را انجام دهند. شب، عملیات شروع شد. از همان اول شب، محور سمت راست به سرعت برید و رفت جلو. شکاف را ایجاد کرد و رفت جلو ولی آن قدر جلو رفت که دادش درآمد. می‌گفت: «هنوز سمت چپ من آزاد است. من دارم، هم از راست می‌خورم و هم از سمت چپ.»

برادر احمد متوسلیان داد و بیداد می‌کرد. دو محور دیگر جلو نمی‌رفتند. ما داشتیم ناامید می‌شدیم. تا صبح هر چه راهنمایی و هدایت شدند، پیش نرفتند. حدود نماز صبح بود. یادم هست که بچه‌ها همه از حال رفته بودند و از خستگی افتاده بودند. تعداد قلیلی توی اتاق جنگ بودیم. نماز را خواندم. چشم‌‌هایم باز نمی‌شدند. می‌خواستم بخوابم. ولی دلم نمی‌آمد از کنار بی‌سیم کنار بروم. در همان اتاق جنگ، زیر نورافکن، ملحفه‌ای پهن کردم. دراز کشیدم تا کمی آرامش پیدا کنم.
بلافاصله خواب سید عالی‌قدری را دیدم که با عمامة مشکی آمد داخل قرارگاه ما. صورتش را گرفته بود. چهره‌اش گرفته و غمناک بود. آمد و نگاهی به همه‌مان کرد. همه به احترام بلند شدیم. ایشان، مثل اینکه کارش را انجام داده باشد و کار دیگری نداشته باشد، برای من هم طبیعی بود، گفت: «می‌‌خواهم بروم. کسی نیست مرا راهنمایی کند.» بلافاصله دویدم جلو و گفتم: «من آمادگی دارم.» رفتم ایشان را راهنمایی کردم تا از قرارگاه بیرون بروند. از آنجا هم خارج شدیم.

یک‌دفعه این طور به نظرم آمد که حیف است این سید عالی‌قدر راه برود، بهتر است که ایشان را بغل کنم و روی دست خودم بگیرم. همان کار را کردم و ایشان را روی دست گرفتم تا راه نرود. همان طوری که روی دست‌های من بودند، با حالت تبسم، به من نگاه کردند. اظهار محبت کردند. این اظهار محبت، خیلی من را متأثر کرد و به گریه افتادم. گریه‌ام آن قدر شدت داشت که از خواب پریدم.

بیست دقیقه از زمانی که خوابیده بودم، گذشته بود ولی انگار اصلاً خوابم نمی‌آمد. حالت خاصی را احساس کردم. همان موقع، توی بی‌سیم داشتند تکبیر می‌گفتند. دو محور که گیر کرده بود، باز شده بود و رسیده بودند به اروند. یعنی سه محور با هم رسیده بودند به اروند. تمام مشکلات ما در پیشروی حل شده بود.

خدا ان‌شاء‌الله با بزرگان بهشت محشورشان کند. برادر خرازی با کد و رمز اطلاع داد وضعیت ما خوب است و گفت: «توانسته‌ایم حدود هفتصد نفر از نیروها را متمرکز کنیم. اگر اجازه بدهید، از اینجایی که دشمن خط محکمی ندارد، بزنم به خط دشمن، توی خونین‌شهر.»

14هزار و 500 اسیر
ریسک بزرگی بود. هفتصد نفر چه بود که ما بخواهیم به خونین‌شهر حمله کنیم؟ بعدش چه؟ حالت خاصی بر ما حاکم شده بود. زیاد خودمان را پایبند مقررات و فرمول‌های جنگ نمی‌کردیم که این کار بشود یا نشود. گفتم: «بزنید.» ایشان زد. یک ساعت هم طول نکشید. ساعت هشت صبح بود که گفتند: «ما زدیم. خوب هم گرفته. عراقی‌ها جلوی ما دست‌ها را بالا برده‌اند. ولی تعداد آن‌ها دست ما نیست.

باید احتیاط می‌کردند و کُند به طرفشان می‌رفتند. یک هلی‌کوپتر 214 فرستادیم بالا که ببینیم وضعیت چه جور است. خلبان فریاد زد: «تا چشمم کار می‌کند، توی این خلبان‌ها و کوچه‌های خرمشهر، عراقی‌ها صف بسته‌اند و دست‌ها را بالا برده‌اند.» یعنی قابل شمارش نبودند. واقعاً مطلب عجیبی بود. نمی‌شد به عراقی‌ها بگوییم: «شما بروید توی سنگر؛ ما نیرو نداریم!» بالاخره باید کارشان را تمام می‌کردیم. باز خداوند یاری کرد و تدابیری اتخاذ شد که جالب هم بود. به نیروهایی که در خط داشتیم، گفتیم: «به صورت دشتبان، به صورت صف، یک طرفشان ـ یعنی طرف غرب ـ بایستند.» منظورمان این بود که آن‌ها را هدایت کنیم بیایند روی جاده و از طریق جاده بروند به طرف اهواز. گفتم: «فعلاً پیاده بروند به طرف اهواز!» تا اهواز صد و شصت و پنج کیلومتر راه بود. ماشین هم نداشتیم که آن‌ها را سوار کنیم. نیروها با دست اشاره می‌کردند که بروید توی جاده. آن‌ها هم پشت سر هم رفتند توی جاده. مگر تمام می‌شدند! تا بعد از ظهر طول کشید. هر چه می‌رفتند، تمام نمی‌شدند. عصر بود. پرسیدم: «بالاخره این اسرا چه شدند؟» گفتند: «دیگر نمی‌آیند.»

رفتیم توی خرمشهر و خرمشهر را گرفتیم. آماری به ما دادند. حدود چهارده هزار و پانصد نفر در شهر اسیر شده بودند؛ اینکه داخل این سنگرها، چقدر امکانات و مهمات و وسایل و تجهیزات و غذا بود، جای خودش…

 نظر دهید »

دیده باشی در نجف بازار را کج ساختند...

22 اردیبهشت 1393 توسط زکریایی

شاعر: مهدی رحیمی

از همان روزی که زلف یار را کج ساختند

ذوالفقار این تیغ معنادار را کج ساختند

زلف یار در حجاب و ذوالفقار در نیام

علتی دارد که این آثار را کج ساختند

خشت اول نام حیدر بود و چون بنا نگفت

تا ثریا قد این دیوار را کج ساختند

قبله‌گاه اهل معنی چون شکاف کعبه شد

قبله‌گاه مردم دین دار را کج ساختند

تا نریزد نام مولا مثل قند از گوشه اش

پس برای طوطیان منقار را کج ساختند

مهر حیدر ریخت همراه گناهان زیاد

روی دوشم تا که کوله‌بار را کج ساختند

تا خلایق در ازل سرگرم مولا بوده اند

در علی پیمانه اسرار را کج ساختند

من که ایوان نجف را دیده ام حس می‌کنم

پیش آن ایوان در و دیوار را کج ساختند

تا که در هر پیچ و خم نام علی را سر دهند

دیده باشی در نجف بازار را کج ساختند…

منبع: کانون روضه

 3 نظر

به مناسبت روز معلم خواندن 25 حدیث اهدایی از مدرسه علمیه فاطمة الزهرا (س)

15 اردیبهشت 1393 توسط زکریایی

احترام به علماء و اساتید


1. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : أكرِموا العلَماءَ فانّهم ورثةُ الانبیاءِ فَمَن أكرَمَهُم فَقد أكرَمَ اللهَ و رسولَهُ.

«نهج الفصاحه، ح 450»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: عالمان را گرامی بدارید كه آنان وارث پیامبران‌اند، پس هر كس آنها را گرامی بدارد و اكرام كند، همانا خدا و رسولش را گرامی داشته است.



2. قال الامام علی - علیه السّلام - : ‌مَنْ وَقَّرَ عالِماً فَقَد وَقَّرَ رَبَّهُ.

«شرح غررالحكم، ج 5، ص 351»

امام علی - علیه السّلام - فرمود: كسی كه به عالمی احترام گذارد، همانا به خداوند احترام گذارده است.


3. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : مَن‎ْ أكرَمَ عالِماً فَقَد أكرَمَنی وَ مَن أكرَمَنی فَقَد أكرَمَ اللهَ و مَنْ أكرَمَ الله فَمَصیرُهُ الی الجَنَّةِ.

«جامع الاخبار، ص 111»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: هر كس عالمی را گرامی بدارد، مرا گرامی داشته و هركس مرا گرامی بدارد و اكرام كند، خدا را گرامی داشته و اكرام نموده و هركس خدا را اكرام كند، به سوی بهشت روانه خواهد شد.



4. قال الامام الكاظم - علیه السّلام - : عَظِّمِ العالِمَ لعِلمِهِ و دَعْ مُنازَعَتَهُ.

«بحارالانوار، ج 78، ص 309»

امام كاظم - علیه السّلام - فرمود: عالم را به جهت علم و دانشی كه دارد تعظیم و احترام نما و با او منازعه و جدال منما.



5. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : مَنِ احتَقَرَ، صاحِبَ العِلمِ فَقَدِ احْتَقَرَنی و مَن احْتَقَرَنی فَهو كافِرٌ.

«ارشاد القلوب، ص 165»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: كسی كه عالمی را حقیر و كوچك بشمارد، مرا حقیر شمرده است و هر كس مرا حقیر بشمارد، كافر است.



6. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : تواضَعُوا للعالِمِِ و ارفعُوهُ، فاِنَّ الملائكَةَ ترفَعُ العالِمَ و تخفِضُ أجنَحِتها و تستَغُفِر لَهُ.

«الفردوس، ج 2، ص 45، ح 2263»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: در برابر عالمان فروتنی كنید و آنها را بالا ببرید، همانا فرشتگان عالمان را بالا می‌برند و بال‌های خود را پائین می‌آورند و برایش آمرزش می‌طلبند.



7. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : مَنْ تَعَلَّمْتَ منهُ حرفاً، صرتَ لَهُ عَبداً.

«بحارالانوار، ج 77، ص 167»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: اگر از كسی یك حرف بیاموزی در واقع بنده او شده‌ای.



8. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : ‌مَنْ اَهانَ فَقیهاً مسلِماً لَقیَ اللهَ یومَ القیامَةِ و هُوَ علیهِ غَضْبانُ.

«عوالی الئالی، ج 1، ص 359»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: «هركس به فقیه و عالم مسلمانی اهانت كرده و او را خوار كند، خداوند را در روز قیامت ملاقات می‌كند درحالی كه بر وی خشمناك است.



9. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : عُلَماءُ اُمتّی كَأنبیاءِ بنی اسرائیل.

«المنیة المرید، ص 182»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: عالمان امت من، همانند انبیاء بنی اسرائیل هستند.



10. قال الامام الرّضا - علیه السّلام - : لا تُمارِیَنَّ العُلماءَ فیَرْفِضُوكَ.

«الاختصاص، ص 245»

امام رضا - علیه السّلام - فرمود: با عالمان مراء و جدال منما كه تو را از خود می‌رانند.



11. قال الامام علی - علیه السّلام - : اِنَّ من حقِّ العالِمِ أن لا تُكِثرَ علیهِ بِالسْؤال و لا تُعَنّتِه فی الجوابِ و أن لا تُلِحَّ علیهِ اذا كسلَ …

«جامع البیان العلم، ج 1، ص 129»

امام علی - علیه السّلام - فرمود: ازحقوق عالم آن است كه او را سؤال پیچ نكنی و او را در پاسخ دادن به زحمت نیندازی و چون خسته شد به او اصرار نكنی … و رازش را فاش نسازی و نزد كسی از او غیبت نكنی و به دنبال لغزش و عیب او نباشی، اگر لغزید عذرش را بپذیری و بر توست كه به خاطر خدا او را بزرگ بشماری و تعظیم كنی تا وقتی كه امر الهی را پاس می‌دارد، جلوتر از وی ننشینی و اگر حاجتی دارد، برای خدمتش از دیگران پیشی بگیری.



12. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : المُعلّمونَ خیرُ النّاس كُلَّما اَخلَقَ الذِّكرُ جدَّدوهُ، أعطوهُم و لاتَستَأجِروهُم فَتُحرِجوهُم …

«الفردوس، ج 4، ص 193، ح 6597»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: تعلیم دهندگان بهترین مردم‌اند، هرگاه یاد خدا كهنه می‌شود، تجدیدش می‌كنند به آنان (هرچه می‌خواهید) عطا كنید ولی آنها را به مزدوری نگیرید كه بر آنان سخت می‌آید؛ پس معلم زمانی كه به كودك می‌گوید: بگو؛ «بسم الله الرحمن الرحیم» و او بگوید، خداوند رهائی از آتش را برای كودك و آموزگار و پدر و مادر كودك می‌نویسد.



13. قال الامام علی - علیه السّلام - : قُمْ عن مَجلسِكَ لابیكَ و معلِّمِك و اِنْ كنتَ أمیراً.

«مستدرك الوسائل، ج 5، ص 203»

امام علی - علیه السّلام - فرمود: به احترام پدر و معلّمت از جای خود برخیز، گرچه امیر و فرمانروا باشی.



14. قال الامام الباقر - علیه السّلام - : اذا جَلَستَ الی عالمٍ فَكُن عَلی أن تستَمِعَ أحْرَص منكَ علی أن تقول.

«بحارالانوار، ج 2، ص 43»

امام باقر - علیه السّلام - فرمود: هرگاه با عالمی همنشین شدی، سعی كن بیشتر از آن‌ كه با او سخن بگوئی، حریص بر گوش دادن به سخن او باشی.



15. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : ثلاثَةٌ لا یَستَخِفُّ ِبهِم الّا منافِقٌ بیّنٌ نفاقُهٌ، ذو شَیبَةٍ فی الاسلام وَ مُعلِّمُ الخَیرِ و امامٌ عادلٌ.

«تنبیه الخواطر، ج 2، ص 212»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: سه نفر را هیچ كس سبك نمی‌شمارد و تحقیر نمی‌كند، جز منافقی كه نفاقش بر همگان آشكار باشد، 1- كسی كه موی خود را در اسلام سپید كرده است. 2- آموزگار و معلّم خیر و نیكی. 3- پیشوای عادل.



16. قال الامام السجاد - علیه السّلام - : حقُّ سائِسِكَ بالعِلمِ التَّعظیمُ لَهُ و التوفیرُ لمجلسِهِ وَ حسنُ الاستماعِ اِلیهِ و الاقبالُ علیهِ … .

«من لا یحضر الفقیه، ج 2، ص 260»

امام سجاد - علیه السّلام - فرمود: حق استاد و سرپرست علمی تو آن است كه وی را بزرگ شماری و مجلس او را محترم دانی، به او نیك گوش سپاری و توجه كنی و صدایت را از او بلند‌تر نكنی و به كسی كه از وی چیزی می‌پرسد، پاسخ ندهی تا خود پاسخ بگوید، در مجلسِ وی با كسی سخن نگوئی و نزد او غیبت كسی را نكنی و اگر نزد تو از او به زشتی یاد كردند، دفاع كرده و عیب هایش را بپوشانی و افتخاراتش را بیان كنی، با دشمنش همنشین نشوی و با دوستانش دشمنی نورزی.



17. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : اِتّبعوا العلماءَ فاِنّهم سُرُجُ الدّنیا و مصابیحُ الاخرَةَ.

«الفردوس، ج 1، ص 71، ح 209»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: از علما پیروی كنید (و به گفته‌های آنان گوش فرا دهید) كه همانا آنان چراغ‌های دنیا و آخرتند.



18. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : … و النَّظَرُ فی وَجهِ العالِمِ عبادَةٌ … .

«من لا یحضرالفقیه، ج 2، ص 205، ح 2144»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: نگریستن به چهره عالم، عبادت است.



19. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : ثلاثةٌ یَشْفَعُونَ الی اللهِ یوم القیامَةِ فَیُشَفِّعُهُم: الانبیاء ثُمَّ العُلماء ثُمَّ الشُّهداء.

«بحار الانوار، ج 2، ص 15»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: سه دسته‌اند كه روز قیامت شفاعت می‌كنند و خداوند شفاعت آنان را می‌پذیرد: (اول) انبیاء، بعد از آنها علماء و سپس شهداء.



20. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : العُلماءُ أمناءُ اللهِ عَلی خلقِهِ.

«المواعظ العددیه، ص 18»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: علما امنای خدا بر آفریده‌های او هستند.



21. عن رسول الله - صلی الله علیه و آله - : العُلماءُ وَرثةُ الانبیاءُ، یُحبهُّم اَهلُ السّماءِ و یستغِفرُ لَهمُ الحیتانُ فی البحرِ اذاماتوا.

«الفردوس، ج 3، ص 75، ح 4209»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: عالمان وارثان پیامبران‌اند. اهل آسمان آنها را دوست دارند و چون از دنیا بروند، ماهیان دریا برای آنها طلب آمرزش می‌كنند.



22. عن رسول الله - صلی الله علیه و آله - : أقْرَبُ النّاسِ مِنْ دَرَجَةِ النّبُوَّةِ أهلُ العلمِ و أهل الجهادِ.

«اتحاف السادة، ج 1، ص 73»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: نزدیك‌ترین مردم به درجة پیامبری، اهل علم و اهل جهاد هستند.



23. قال الامام السجاد - علیه السّلام - : اَمّا حقُّ سائِسِكَ بالعِلمِ فللتّعظیمُ لَهُ … و المعونَةُ لَهُ عَلی نفسِكَ فیما لاغِنًی بِكَ عَنْهُ من العِلْمِ … .

«تحف العقول، ص 260»

امام سجاد - علیه السّلام - فرمود: حق سرپرست علمی تو بر تو این است كه او را بزرگ شمرده و احترام كنی … و او را یاری كنی تا بتواند دانشی را كه نیاز داری به تو بیاموزد، بدین‌گونه كه ذهن خود را برای او خالی ساخته و با تمام قوای ادراكی متوجه محضر او باشی. قلبت را از هوا و هوس پاك ساخته و چشم‌هایت را با ترك لذّات و شهوات به او بدوزی، و بدان كه باید طوری دانش را از او فرا‌بگیری كه بتوانی به عنوان فرستاده از طرف او این علوم را به جاهلان بیاموزی.



24. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : مَنْ جالَسَ العلماءَ فقَدْ جالَسَنی و مَنْ جالَسَنی فكأنّما جالَسَ ربّی.

«كنزالعمال، ح 5893»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: هر كس با عالمان همنشین شود، به تحقیق با من همنشین شده، و هر كه با من همنشین شود، گویا همنشین خداوند و مأنوس با اوست.



25. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : «مَن زارَ العلماء فقَدْ زارنی.

«كنزالعمال، ح 2888»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: كسی كه به زیارت علماء برود، گوئی مرا زیارت كرده است.

منبع:  صدای معصومین علیهم السلام

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 18
  • 19
  • 20
  • ...
  • 21
  • ...
  • 22
  • 23
  • 24
  • ...
  • 25
  • ...
  • 26
  • 27
  • 28
  • ...
  • 36

مدرسه علمیه فاطمه الزهرا قائم شهر

  • خانه
  • اخیر
  • جستجو
  • فهرست مطالب
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • فهرست تصاویر
  • آخرین نظرات
  • جزئیات صاحب وبلاگ
  • تماس
  • نقشه سایت

جستجو

موضوعات

  • همه

نحوه نمایش نتایج:

XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات

آرشیوها

  • مهر 1399 (5)
  • تیر 1399 (3)
  • دی 1398 (5)
  • آذر 1398 (18)
  • خرداد 1398 (2)
  • اردیبهشت 1398 (3)
  • فروردین 1398 (3)
  • تیر 1397 (1)
  • آبان 1396 (11)
  • شهریور 1396 (1)
  • تیر 1396 (2)
  • اردیبهشت 1396 (5)
  • بیشتر...